علوم شناختی که در اواخر قرن بیستم نضج یافت در پی دریافت این حقیقت شکل گرفت که علوم مختلفی همگی درباره یک مسئله گفتگو می کنند. روان شناسی، علوم اعصاب، هوش مصنوعی، فلسفه ذهن، زبان شناسی و انسانشناسی همه به دنبال دریافت حقایقی درباره ذهن و شناخت هستند. فناوری حاصل از تعامل رشته های مختلف علوم شناختی زندگی بشر را دستخوش تغییر کرده است. دانشمندان موفقیت های قابل توجهی در ابداع فناوری های مرتبط با ذهن، مغز و هوش و شناخت به دست آورده اند و در مسیر دستیابی به اهداف بزرگتر نیز قرار دارند. ازجمله این موفقیتها می توان به مواردی مانند طراحی سیستمها و ماشینهای هوشمند، ابداع ابزار و تکنیک های خوانش مغز، طراحی روش هایی برای تاثیر گذاری بر ذهن و مغز اشاره کرد، اما این تنها بخشی از دستاوردهای علوم شناختی است. مسائل فلسفی بسیاری را میتوان از خلال علوم شناختی استخراج کرد. بسیاری از سوال های معرفت شناختی ، هستی شناختیای که سالیان طولانی در حوزه هایی مانند فلسفه، اخلاق و سایر حوزه های علوم انسانی مطرح بودهاند، با چهره ای جدید در علوم شناختی احیا شده اند. سوال هایی مانند نسب ذهن و بدن، ماهیت اخلاق و قضاوت اخلاقی، چگونگی اکتساب دانش، نحوه ادراک زیبایی، ماهیت اراده آزاد، عشق و ... .
از سویی دیگر و در شاخه ای دیگر از علوم، اعجاب های بشر از دستاوردهای فیزیک نوین این علم را بسوی متافیزیک و فلسفه سوق داده است بطوری که بسیاری از نظرات فلسفی در جهان در حال حاضر از سوی فیزیکدانان مطرح شده است.
اگر با یک دیدگاه کلان همهی مسائل حوزههای علمی را برحسب میزان اهمیتشان در کنار هم قرار دهیم، در نهایت به سه پرسش بنیادینی از این دست خواهیم رسید که:
– جهان چگونه پدید آمده است؟
– حیات چگونه پدید آمده است؟
– حالتهای آگاهانه چه هستند و چگونه پدید می آیند؟
پاسخ به این پرسشها که پیش از این تنها در فلسفه یافت می شد هم اکنون در بسیاری از شاخه های علوم مورد مطالعه قرار می گیرد. پرسشهای اول و دوم، در حیطه فیزیک و زیستشناسی قرار دارد چگونه جهان کنونی از عدم به عرصهی وجود آمده است و چگونه برخی از عناصر موجود در دنیای فیزیکی از ویژگی حیات و زنده بودن برخوردار شدند. اما پرسش از نوع سوم، پرسش علوم شناختی است. چگونه برخی از موجودات زنده یا به تعبیری یکی از آنها، از ویژگی آگاهی برخوردار میشود و چگونه از دنیایی سراسر فیزیکی، تجربههای روان شناختی حاصل میگردد.
با توجه به اهمیت استفاده از نتایج علوم تجربی در بررسی های عقلی فلسفی و ارزشمندی استدلال و قیاس های منطقی در خصوص جهان و انسان که بخش عظیمی از فلسفه و متون فلسفی را تشکیل می دهد لازم است تا گفتگوها و تحقیقات میان رشته ای ساماندهی شود تا بطور مستقیم و بی واسطه توسط متخصصان در حوزه های مشترک تبادل اطلاعات صورت گیرد. شرکت فلسفه، عصب شناسی، روان شناسی، فیزیک، زیست شناسی، هوش مصنوعی و سایر علوم در گفتگوهای دو یا چند سویه در فهم جهان و انسان بسیار موثر خواهد بود.
سنت فلاسفه مسلمان پیشین مانند ابن سینا نیز بر همین امر استوار بوده است، آنان در علوم دیگر مانند پزشکی تبحر داشته اند یا از علوم دیگر مانند مهندسی، ریاضی، موسیقی و... آگاه بوده اند، و در جای جای مباحث فلسفی خویش از آن بهره می برده اند اما گسترده شدن علوم و شاخه شاخه شدن آن امکان بهره مندی فیلسوفان از سایر علوم را سلب کرد. این امکان با تاسیس علوم شناختی، باری دیگر فراهم شده است، بنابر این بسیار ضروری و لازم است تا از فضای فراهم آمده برای باروری فلسفه استفاده کرد. از سویی دیگر نیزبسیار ضروری است تا گفتگوهای فلسفی میان متخصصین سایر علوم جریان داده شود تا برآیندهای فکری حاصل از علوم در جهت کسب معرفت به حقیقت انسان و جهان قرار گیرد.
در حال حاضر دانشکده های گوناگون مانند جزایری منفرد وتنها در حال فعالیت با ابزار و اهداف ویژه خود هستند و گاهی در یک مسئله مشابه رویکردی متناقض با یکدیگر دارند به طوری که مواضع یکدیگر را بدون حضور متخصص دیگر به کلی رد و ابطال می کنند حال آن که این مسائل مشترک می تواند افق های دید بسیار وسیع و متفاوتی را برای متخصصین در هر علمی باز کند. لازمست تا دانشجویان فلسفه در تعریف نفس و تجرد نفس به نتایج آخرین تحقیقات زیست شناختی آگاه باشند تا مسائل جدیدی را که از این تجارب و داده های علمی به دست می آورند در بوته نقد و نظر قرار داده و زمینه گفتگوها و تعاملات فکری فلسفی را فراهم آورند.